گنجشكك اشي مشي

يه دختر دارم...

اولين ترانه اي كه از مادر بزرگ  (مامان جون اردستا ني)در خاطر سپردي : يه دختر دارم گل ارمني وعده شو دادم سر خرمني دختر ما رو شاه مي بره با توبره ي كاه مي بره     ...
1 خرداد 1390

در باره مانلي

  درباره مانلي دوازدهم مردادماه يك جمعه تابستاني در بيمارستان خاتم الانبيا به دنيا آمدي. مامانت در تمام دوران زندگي جنيني تو  از دلهره اين كه تو نماد تمام آرزوهاي زيبايش نباشي ، آرامش نداشت  . تاريخ تولد تو ، آخرين روزي است كه مادرت توانست دلهره اش را تحمل كند.دكترش به او گفت دلهره اش تو را اذيت مي كند وديگر صلاح نيست تو يعني ني ني در دل مادرت زندگي كني.به اين ترتيب،ساعت شانزده و چهل و پنج دقيقه به دنيا آمدي و به هستي مادرت نورپاشيدي.سه كيلو و پانصد و سي گرم وزن داشتي  و قدت پنجاه و يك سانتي متر بود .خوشگل ترين و پرموترين نوزاد بيمارستان بودي . پرستار ، تو را از مادرت مي گرفت ومي گفت : :"مي برم يه كمي بخورم...
1 خرداد 1390

مادر تو

  من مادر توام و تنها كسي كه در جهان ، تو را بيش از خودت دوست دارد  و تو هرگز اين حقيقت شگفت را در نخواهي يافت ،عمر شيرينم ، مانلي! ...
1 خرداد 1390
1